هم عشق برای دل بی درد بیاور
هم شوق برای غزلی سرد بیاور
گفتند که با درد مگر مرد شود طفل
ای عشق برایم تو کمی درد بیاور
این جاده پر از حادثه ی بیم و امید است
هرکس نتواند برود ، مرد بیاور
یک شمع در این جاده ی تاریک برای
آن کس که جفا دید و وفا کرد بیاور
از سر به هوایی به کجا تکیه دهد ؟ آه
یک شانه برای سرِ ولگرد بیاور
سجاد نوبختی
السلام علیک یا امیرالمومنین علی بن ابی طالب
وضو گرفتم و بردم دوباره نامت را
و سر کشید دلم جرعه جرعه جامت را
دلم هوای نجف کرده است میدانی ؟!
دلم گرفته دوباره هوای بامت را
اسیر ِِعشق تو هرگز رها نخواهد شد
بدونِ دانه میایم مسیر دامت را
به جز شبی که پیمبر به عرشِ اعلی رفت
ندیده است کسی غیر او مقامت را
سلام حضرتِ دریایِ بی کرانه ی عشق !
چه میشود که دَمی بشنوم سلامت را ؟! .
شبیه طفل یتیمی نشسته ام شاید
بیاوری به درِ خانمان طعامت را
سجاد نوبختی
هرچندکهدرفصلبهاریمکماکان
درباغچهیکغنچهنداریمکماکان
هرچندازآنحادثهعمریستگذشتاست
درمخمصهیعشقدچاریمکماکان
باریدنماجزضررسیلندارد
ابریموامیداستنباریمکماکان
همدرطلبِساحلوهمشوقْبهدریا
مابرسرامواجسواریمکماکان
حلوابهکسیدهکهمحبتنچشیدهاست»
ماحاجتِغیرازتونداریمکماکان
سجادنوبختی
****
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است
سعدی
روزیاگربیعشقسرکردم
دلرافقطدرماندهترکردم
ازچشمهایمخوابرابردی،
شبرابهیادتوسحرکردم
یکلحظهاعماقدلملرزید
وقتیبهچشمانتنظرکردم
ازمنبهتوفرسنگهاراهاست
آمادهامقصدسفرکردم
گفتنداینجادهخطردارد
باکیندارمکه،خطرکردم!
حالامنویکراهطولانی
حالامنوشبهایبارانی
شب میلاد شمس الشموس علی بن موسی الرضا ع
نوکر که باشی از کریمان زر نمی خواهی
مستِ نگاهِ یاری و ساغر نمی خواهی
مجنون که باشی غیرِ لیلا را نمی بینی
غیر از مجالِ عاشقی دیگر نمیخواهی
وقتی که جَلدِ بامِ اربابِ خودت باشی
بالت اگر بشکست روزی، پر نمی خواهی
در صحن گوهرشاد باشی خوب میفهمی
با عشق آقا شادی و گوهر نمی خواهی
تیر محبت را به جان خواهی خرید آری
در کارزار عاشقان ، سنگر نمی خواهی
سجاد نوبختی
روزی اگربی عشق سرکردم
دل را فقط درمانده ترکردم
ازچشم هایم خواب را بردی،
شب را به یاد تو سحرکردم
یک لحظه اعماق دلم لرزید
وقتی به چشمانت نظرکردم
ازمن به تو فرسنگ ها راه است
آمادهام قصد سفرکردم
گفتند این جاده خطردارد
باکی ندارم که، خطرکردم!
حالا من و یک راه طولانی
حالا من و شب های بارانی
هرچند که در فصل بهاریم کماکان
در باغچه یک غنچه نداریم کماکان
هرچند از آن حادثه عمریست گذشت است
درمخمصهی عشق دچاریم کماکان
باریدن ما جز ضررسیل ندارد
ابریم و امید است نباریم کماکان
هم در طلبِ ساحل و هم شوقْ به دریا
ما بر سر امواج سواریم کماکان
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است»
ما حاجتِ غیر از تو نداریم کماکان
سجاد نوبختی
****
ما از تو به غیر از تو نداریم تمنا
حلوا به کسی ده که محبت نچشیده است
سعدی
بیا بانو ، جهانم را بگیر و پادشاهی کن
بروی شانه هایم سر گذار و تکیه خواهی کن
تمام عمر ، من ، محض رضایت سیب چیدم ، حال
بیا ، این بار ، تو ، محض رضای من گناهی کن
بیا این بار تو آغوش خود را سمت من بگشای
مرا سوی بهشت بازوان خویش راهی کن
عزیز مصر بودن آرزویم نیست ، باور کن
اگر از قعر زندانم رهاندی ، حبس چاهی کن
برایت روز و شب از گفته هایم شعر می گویم
اگر ناگفته می جویی ، به چشمانم نگاهی کن
سجاد نوبختی
می شوم با عشق مولا از جهان مغرور تر
از تمام آسمان ها و زمین مسرور تر
با علی هر کس بخواهد تا خدا هم میرود
بی علی حتی بهشتم میشود رنجور تر
روز م پادشاهی میکند در بین خلق
هرکه باشد با علی و فاطمه محشور تر
من گدای خانه ای هستم که هرکس رفته است
گفته اینجا باشد از عرش خدا پرنور تر
یاعلی گفتیم و مست نام مولا گشته ایم
میشود حالا بساط نوکریمان جور تر
تا نسوزد بال او ، جبریل نزد مرتضی
می رود چندین قدم از چشم حیدر دور تر
در دلم ، دلشوره دارم ، وقت مردن یا علی
میشود دیدارت آیا نزد من مقدور تر ؟!.
تک تک اولاد زهرا مهربانند و کریم
در کرامت مجتبی باشد ولی مشهور تر
اشکمان چاریست بهر تک تک اولاد او
هست اما اشک های کربلامان شور تر
#سجاد نوبختی
درباره این سایت